زندگی در امروز
اهنگ زندگی
درباره وبلاگ


بزرگی میگفت راز شادکامی در این است که : به اندازه ای که تلاش کرده ایم آرزو کنیم، یا هر آرزو یی داریم ، از این به بعد به اندازه اش تلاش کنیم ..
آخرین مطالب
نويسندگان

زندگی در امروز

صدای پایش آمد

بر در کوفت

و یک بار دیگر خانه غرق انتظار شد

آمد

تا میزبان قلب خسته‌اش باشم

یک بار دیگر خانه لبریز شد

از تمنا

گفت

در امروز زندگی کنید

که زندگی در آن جاری است

هماره به فکر لحظه‌هایی باشید که می‌گذرند

گاهی زندگی نیز

فرصت بودن را از شما می‌گیرد

در امروز زندگی کنید

امروز متعلق به شماست

"یاسمن باغ‌پرور"

 

 

ره را گم کردم

ره را گم کردم ... و در آن ظلمت شب

صدای باد...

نسیم، چنان سیلی بر صورتم خورد

چشمانم می‌دود... نمی‌بیند

خاری در پایم فرو رفت

بر زمین افتادم

راه را گم کردم

چه کنم؟ می‌دوم یکباره

صدایی ندارم

ولی من می‌خوانم... می‌خوانم یاری‌رسان

هیچ‌کس نشنید... هیچ نفهمید

که کجا ماندم من... چه کنم تنهایم؟

"پریسا رستم‌خانی از کرج"

 

 

او می‌آید

دیر زمانی است که بامدادان به شوق رسیدن به پا می‌خیزیم

و شامگاهان را با غم فراق تو به پایان می‌بریم

سال‌هاست که رنج انتظارت را به دوش می‌کشیم و احساسی در قلبمان می‌گوید تنها تو هستی که مونس مایی.

دل بی‌قرارمان از تو مدد می‌جوید و سینه داغدارمان در کنار تو آرام می‌گیرد.

افسرده‌ایم و پژمرده.

دلمان می‌خواهد تو بیایی،

دستمان را بگیری،

کمکمان کنی،

آبی بر باغچه خشکیده دلمان بپاشی

تا عطر یاس‌های آن ملایک، عرش را نیز سرمست کند.

دلمان می‌خواهد بیایی و در کنار سفره نداریمان به شکرانه داشته‌هایمان جشن بگیریم،

دلمان می‌خواهد بیایی تا شکوفه‌های انتظارمان به گل نشیند و قلب بی‌قرارمان در سایه عدالتت آرام بگیرد.

... بیا، به میهمانی دل‌هایمان بیا، بیا چشمان ما را بیش و ما را بیش از این در انتظار مگذار

می‌دانم که می‌آیی، نمی‌دانم چگونه و کی، سوار بر مرکب عدالت روزی می‌آیی و نقاب از چهره مردان دورو و پست بر می‌کنی و راه و بیراه را می‌نمایانی.

... بیا که

... بهای وصل تو گر جان بود خریداریم

"مرتضی صیادی از داراب"

 

 

کیمیای مهر

می‌توان با حرفی از احساس ناب       قلب سرد یک نفر را شاد کرد

می‌توان با گرمی عشق و امید       خانه‌ای ویرانه را آباد کرد

می‌توانیم سایه‌بان کوچکی       بر تن داغ بیابان‌ها شویم

می‌توان هر صبح را با خنده‌ای      راهی و غرق خیابان‌ها شویم

با حضور ماه، رویایی شویم      با طلوع مهر بال و پر زنیم

یادی از یاران گمگشته کنیم        با دلی شاد و غزل‌خوان، در زنیم

پر شویم از شادی و شور و شعف       کیمیای عشق را پیدا کنیم

در همین لحظه به خوشبختی رسیم       پیش از آن‌که فکر فرداها کنیم

"ساناز شهرکی از مشهد"

 

 

یادم هست

هنوز خانه مادربزرگ یادم هست

حیاط، حوض، درخت سترگ یادم هست

هنوز قصه شنگول و حبه انگور

فریب و حقه آن روز گرگ یادم هست

کنار باغچه مادربزرگ ریحان داشت

همیشه یک سبد از آن برای میهمان داشت

پسین هر شب جمعه، حیاط آب‌زده

و عشق بود که در آن حیاط جریان داشت

خلاصه زندگی‌اش پر ز غنچه‌های امید

دلی که گرچه غم‌آلود بود، می‌خندید

و آن نگاه قشنگش پر از تماشا بود

شبیه یاس سپید، درست مثل اقاقی

چه زود بود که لبخند بر لبش ماسید

عروسکم کمی از اتفاق می‌ترسید

خلاصه قصه مادربزرگ من این بود

و یک کلاغ که هرگز به مقصدش نرسید...

"مریم وزیری"

 

 

عبور نگاه

در انتهای عبور بی‌پایان راه نگاهت

دلم همچون پرستوی مسافر جاده تنهایی

به پرواز درآمد

بی‌آن‌که تصورم به جاده باشد

چشمانت

همچون دو تکه شعله جدا افتاده از شمعی

راهم را گشود

ای بی‌نهایت

مرا دریاب

دستانم بی‌عبورت

شاخه خشکیده بر تنه‌ای از جنس خاک است...

"مهرنوش عتیقی"

 

 

خانه‌ای خواهم ساخت

که در آن پهن کنم عشقت را

جای یک فرش به زیبایی دل

خانه‌ای خواهم ساخت

و بنا خواهم کرد

یک اتاق از نفست

از نفس‌های پر از شور و شرت

یک سبد گل، رنگ شب‌های وصال

ایوان باشد رنگی از جنس خیال

با خیالت شادم

باز کن پنجره را

از جنس بهار احساسم... شده بنگر

پر شده دنیایم از خیالت لبریز

خانه‌ای خواهم ساخت

پر رویا، پر رنگ

پر از حس خوشی

یک تب رنگارنگ

یک قناری دارم

در کنار ایوان

می‌زند چهچهه و

می‌سراید بر بام

می‌نشینم این‌جا در کنار ایوان

می‌کنم زمزمه من

تا دم صبح هر شب،

خانه آن‌جاست که دلدار آن‌جاست

خانه بی‌تو سرد است

رنگ احساس بدون تو به رنگ شب‌ها

زندگی یعنی عشق

زندگی یعنی تو

"فرناز افسردل"

 

نام من بی‌نامی‌ست

رنگ من بی‌رنگی‌ست

لیک جنسم از خاک... و

یک دل پاک چو دریا دارم

بقچه‌ای بهر سفر در ره عشق

تا دم مرگ مهیا دارم

هر نفس، لحظه به لحظه

"فرناز افسردل"

 

پرواز

*       از پرواز می‌ترسم به سراغم نیا

بگذار سقوط را تجربه کنم

می‌دانم شیرین‌تر از پروازمان با هم خواهد بود

*       ترسم این نیست که تنها باشم

ترسم این است که در باور تو گم شوم و

عاقبت دریابم که تو یک رویایی

*       رعد و برق دلم

هیاهوی سکوتم را شکست

و من با دلی بارانی

بودنت را تجسم کردم

*       می‌دانی؟

می‌دانی امروز با تنهایی‌ام خیلی تنها بودم؟

از تو و دلتنگی‌ها حرف زدیم

از تو و لحظه‌ها

از تو خاطره‌ها

نزدیک من بیا

دلم بارانی است

بگذار لحظه‌ای تنها نباشم.

"فاطمه دولت"

 

 

معبودم

همه اجزای عذاب است در انتظار

شقایق درد را تجربه کرد

عشق را معنا کرد

سبزه را رنگ زد

بهار را آغاز کرد

تو کجایی لاله من؟

یاسم در انتظار سفیدی چشم به جهان گشوده است

بارانم بارید

خورشیدم تابید

و آسمان غم را هفت‌رنگ کرد

نسیمم وزید

میخک هم رقصید

و من تنها با دلی لبریز از عشق

به سوی معبودم پرواز می‌کنم

ستارگان را در شب مهتاب دیدم

گویی معنای عشق را از ستاره با مهتاب فهمیدم

حال دل‌شکسته‌ام

اما لبریزم از مستی و خاموشم از خشم

بی‌پرده در سکوت دل فریاد می‌زنم

دوستت دارم

"محدثه منصورزاده"

 

 

بی‌بی اوغلی (چیلغن):

دیل اگر بحر شکر اولماسا یار آغلاداجاق

گوزون الرده قالیب دلبرجان آغلاداجاق

سحر:

یارا دیل ددی اولا جانه باتا آغلاتماز

سوکیمین سوزلر آخیب دیلدن آشا آغلادماز

اوزی عاشق اولوب او دلبر جانانیه چُوخ

یُوخسا دیل بال یا شکر اولماسادا آغلادماز

چیلغن: منکی ائلدن ائله یاندیم نه دییم

دیلی باغلی گوزو باغلی نه دییم

آهیم آلوده ائدیر کل جهانی نه دییم

سحر:

سن دانیشیب اورئیمی داغلادین

اوره آهن دنییا سن باغلادین

من دئیرم دنیا سنین الینده

نیه یانیب غصه لری یاغلادین

سحر:

قدرت عمی، دیلیم قالیب دیشیمده

آی گوتارسا یاریم گلر بشینده

اوندا سنین سوزون دوشر یادیما

دیلین قالیب سوزلریوین ایشنده

قدرت عمی:

سحر تزدن چیخان دان اولدوزوسان

بو قدرتین بهاریسان یازیسان

گاهدان منه تازا بیر شعر یازیسان

شعرین ده گوزلدی، سوزونده گوزل

یاریندا گوزل دی، اوزونده گوزل

سحر:

اورئیم غملیدیر، اولوب دیریارا

آزگالیر غصه لر اورئیم یارا

منی گویو بدی ددلرین الینده

دئین منیم سوزلریمی سیز یارا

آقای گرامی:

یازیسان هی قلمی آغلادیسان، اولمادکی!

نقدر یازسا قلم سن پوزوسان، اولمادکی!

در گهینده دو نرم باشیوا پروانه تکین

گوزلیم من گلیرم سن قاچیسان، اولمادکی!

علی:

سنین کیمین شاخده بیرگول اولماز

سن یاراشان باغچیا هیچ ده سولماز

گوریدیم کاش کول دیبینده دورایدم

سنی گورن اوره ده صبری گالماز

چیلیغن:

غمنن دمه ددلر منی بورو دو

یامان یئرده ظالم منی سورودو

یای فصلینده سویوق منی بورودو

دشمانا رقار شیندادور انام ایندی

"سحر ناصری از آذربایجان شرقی "


نظرات شما عزیزان:

samaneh
ساعت21:57---22 شهريور 1392
سلام وب عالی داری اگه وقت کردی به وب منم سر بزن و حتما نظر بده خوشحال میشم مرسی

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

پيوندها


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 51
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 55
بازدید ماه : 51
بازدید کل : 62205
تعداد مطالب : 79
تعداد نظرات : 17
تعداد آنلاین : 1


 گپ تو گپ

بيمه آسيا